آسماني
خداوندا بر من ببخش اشتباهم را ، در زدن همه درهايي كه صاحبخانه اش تو نبودي
سياست
یك روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدرجان !
لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی ؟
پدرش فکر می کنه و می گه :بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی :
من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم.. مامانت جامعه هست، چون کارهای خونه رو اون اداره میکنه.
کلفت مون ملت فقیر و پا برهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه وهیچی نداره.
تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی..
داداش کوچیکت هم که دو سالش هست،نسل آینده است.
امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردابتونی در این مورد بیشتر فکر کنی .
پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر کوچیکش از خواب می پره. می ره به اتاق برادر کوچیکش و می بینه زیرشلواريشو کثیف کرده و داره توی خرابی خودش دست و پا می زنه. می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرو رفته و هر کار می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه.
می ره تو اتاق کلفت شون که اون رو بیدارکنه، می بینه باباش توی تخت کلفتشون خوابیده .....؟؟؟؟
میره و سر جاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه.
فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیه؟
پسر می گه: بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چیه:
سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت فقیر و پا برهنه رو می ده، درحالی که جامعه به خواب عمیقی فرورفته و روشنفکر هر کاری می کنه نمیتونه جامعه رو بیدار کنه، در حالیکه نسل آینده داره توی كثافت دست و پا می زنه.
نظرات شما عزیزان:

آغوشت را امشب به من می دهـــــی ؟
برایِ گفتـــלּ چیزے نــבارم
اما برایِ شنفتنِ حرفهاے تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنمـــ
تو بگویــے : مگر خدایت نباشــבکه تو اینگونهــ بغض کنــی. .
می شود من بگویم خدایا ؟
تو بگویــــے: جانِ دل
www . night Skin . ir |